همپرسه با افلاطون
بسیاری از عادتها و رفتارهای ناخوشایند ما حالتی خودکار پیدا کردهاند. یعنی وقتی در آن موقعیت قرار میگیریم به صورت ناخودآگاه و پیش از آنکه بتوانیم تصمیمی بگیریم به همان شیوة دائمیمان عمل میکنیم. این مسئله مهمترین عاملی است که مانع از اصلاح رفتار ما میشود. گام اول این است که عادت یا رفتار بد را شناسایی کنیم، گام دوم این است که جایگزین مناسب را تشخیص بدهیم. اما برداشتن این دو گام معمولا، کاری را پیش نمیبرد. زیرا عادتها و رفتارهای ما، نقشهای ثبتشده در ذهن ما دارند که هر گاه در آن موقعیت خاص قرار بگیریم، ذهن ما فورا طبق آن نقشه عمل میکند. تغییر این نقشه ذهنی نیازمند این است که آنقدر عمل جایگزین را انجام بدهیم که نقشه جدیدی در ذهن برای آن موقعیت شکل بگیرد. مشکل اینجاست که معمولا وقتی در آن موقعیت قرار میگیریم، فشار و استرس ما را مجبور به تصمیمگیری و واکنش سریع میکند و در نتیجه همان رفتار قبلی را تکرار میکنیم.
راهحلی که به ذهن من میرسد، بازسازی ذهنی موقعیت است. مثلا صبح در محل کار یکی از همکاران با ما شوخیِ بدی میکند و ما فورا جوابی نامناسب و خشن به او میدهیم (کاری که واکنشِ تثبتشده ما در موقعیتهای مشابه است). اگر بخواهیم برای تمرینِ واکنش نرم و پاسخ هوشمندانه تا موقعیت بعدی صبر کنیم، هم معلوم نیست چه زمانی رخ بدهد، و در ضمن باز هم معلوم نیست که بتوانیم روش جدید را تکرار کنیم. در این موارد، میتوانیم بارها و بارها خاطره شوخیِ صبح را تکرار کنیم، و هر بار رفتاری که میخواهیم جایگزین کنیم را با خود تمرین کنیم. از جمله مزایای این کار این است، که میتوانیم هر بار که خاطره را تکرار میکنیم، کمی واکنشمان را تغییر بدهیم تا ببینیم کدام واکنشِ صحیح برای ما آسانتر و دلچسبتر است. مثل یک بازی کامپیوتری که میتوانیم آن را بارها تکرار کنیم تا روشی که راحتتر است را کشف کنیم.
پس از مدتی میتوانیم از یادآوری خاطرات گذر کنیم و به صورت ذهنی سناریوهایی را بنویسیم و خود را در آن موقعیت قرار بدهیم، و شیوه جدیدِ خودمان را به صورت ذهنی تمرین کنیم.